شرحی بر زمانه

بازآی ودل تنگ مرامونس جان باش***وآن سوخته رامحرم اسرار نهان باش

شرحی بر زمانه

بازآی ودل تنگ مرامونس جان باش***وآن سوخته رامحرم اسرار نهان باش

خاطرم

خاطرم مال خودم نیست
دیروقتیست که تقدیم به توست
خاطرم مال خودم نیست
همه اش خاطرتوست
خاطرم
خاطر توست
خاطرم یخ میزند
اگر یک لحظه
از خاطرت خالیست

برای همه ی لحظات یک عمر
فقط
خاطر تو کافیست

دل به پاییز نسپرده ایم

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولى دل به پائیز نسپرده ایم
چو گلدان خالى لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده ایم
گواهى بخواهید، اینک گواه
همین زخم هایى که نشمرده ایم!
دلى سر بلند و سرى سر به زیر
از این دست عمرى به سر برده ایم

شب خستگی

دوروزیست حس نوشتن نیست
حس گفتن نیست
چون حال نیست !
شاید
حال زندگی هم نیست
لحظه ها رنگ تکرار گرفتن
رنگ تازگی رو باختن
حیف

شایدم تفسیرم
تفسیر غلطیست

ولی

رنگ نشاط نیست
رنگ تنفس نیست
شاید نفس نیست !

سکوت !!

یه صدای ضعیف میاد
همراه نسیم
شاید از امید
به امید وزیدن نسیم

آخ چقد خستگیست

فعلا" که مهمانم بی حالیست
تا کی اینجا مهمانیست؟!

راستی
یه نکته

خودم فکر میکنم بعضی حرفام حکایت ناشکریه
ولی یه اسم های دیگه هم میشه روشون گذاشت
مثل...
حس خستگی
گسستگی
تشنگی
...
ولی
به امید زندگیست

به امید روزای خوب

به امید وزیدن نسیم روزای خوب

فعلا" تمام
شنبه شب
بعداز یه دیدار خسته
٨/١٢/٨٨
ساعت ٢٢

به نام خدا

سلام
یه سلام ساده واسه یه آغاز
اومدم دلنوشته ها و عکسای خودم را بزارم واست
امیدوارم عمری باشه واسه نوشتن
یه جمله

درهوای سرد زمستان تنهایی ،فقط نور سایه ات همیشه همراهم هست

سایه ات استوار


---------------------------------------------------------
چه جای شکر وشکایت ز نقش نیک وبد است
چوبرصحیفه هستی رقم نخواهد ماند
غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
---------------------------------------------------------
بعضی حرفارو باید تو دفترچه خاطراتت بنویسی
.....................مثل
امروز بالاخره باران آمد
باران آمد
باران نگاه
باران هوا
باران اشک
باران آه
وامروز باران آمد
بدون صدا
بر سر سکوت ما
باران آمد
با قطرات کوچکش آمد
ولی
باران آمد
چه گرم
امروز باران را دید
باران نگاه
باران هوا
باران اشک
باران آه
باران زندگی

بی صدا
در برابر سکوت ما

بر سر سایه ی تو
سایه ات بر سر من


بس است
صفحه کوچک دفترچه دلم دگر جا ندارد

قصه بارانم را باید بر آسمان بنویسم
پس باید به آسمان رفت
قصه باران را باید برای آسمان گفت

چهارشنبه.5/12/88-14/25


راستی
تولدت مبارک


**********
بارون رودوست دارم هنوز
چون تو رو یادم میاره
حس میکنم پیش منی وقتی که بارون میباره
بارون دوست دارم هنوز
بدون چتروسرپناه
وقتی که حرفای دلم
خلاصه شد
توی یه آه